(وبسایت مداحی کربلایی محسن احمدی)

(سایت مداحی کربلایی محسن احمدی)
بانوای دلنشین کربلایی محسن احمدی دوشنبه شبـــــــها راس ساعت:21 نعمت آباد خ میرزایی جنب خیابان مینو حسینیه حضرت ابوالفضل العباس(ع)،سامانــــــه هیئت:09381954355،سایت سیاسی مذهبی،اشعار مذهبی،اشعار مهدوی،احادیث و روایات
دانلود مداحی با صدای کربلایی محسن احمدی
آخـــرين مـطالــــــب
لـــــینک های ویـــــژه

 

ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می‌کرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست می‌انداختند.

دو سکه به او نشان می‌دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره.

اما ملا نصرالدین همیشه سکه ی نقره را انتخاب می‌کرد.

این داستان در تمام منطقه پخش شد.

هر روز گروهی زن و مرد می‌آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه ی نقره را انتخاب می‌کرد.

تا این که مرد مهربانی از راه رسید و از این که ملا نصرالدین را آن طور دست می‌انداختند٬ ناراحت شد.

در گوشه ی میدان به سراغش رفت و گفت:

هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه ی طلا را بردار.

این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و هم دیگر دستت نمی‌اندازند.

ملا نصرالدین پاسخ داد:

ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه ی طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمی‌دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن‌هایم.

شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده‌ام.

 

شرح حکایت 1 (دیدگاه بازاریابی استراتژیک)

ملا نصرالدین با بهره‌گیری از استراتژی ترکیبی بازاریابی، قیمت کم‌ تر و ترویج، کسب و کار «گدایی» خود را رونق می‌بخشد.

او از یک طرف هزینه ی کمتری به مردم تحمیل می‌کند و از طرف دیگر مردم را تشویق می‌کند که به او پول بدهند .

«اگر کاری که می کنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند.»

 

شرح حکایت 2 (دیدگاه سیستمی اجتماعی)

ملا نصرالدین درک درستی از باورهای اجتماعی مردم داشته است.

او به خوبی می دانست که گداها از نظر مردم آدم های احمقی هستند.

او می دانست که مردم، گدایی،  یعنی از دست رنج دیگران نان خوردن را دوست ندارند و تحقیر می کنند.

در واقع ملانصرالدین با تایید باور مردم به شیوه ی خود، فرصت دریافت پول را بدست می آورد.

«اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی، آن ها احتمالا به تو کمک خواهند کرد. »

 

شرح حکایت 3 (دیدگاه حکومت ماکیاولی)

ملا نصرالدین درک درستی از نادانی های مردم داشت.

او به خوبی می دانست هنگامی که از دو سکه ی طلا و نقره ی مردم، شما نقره را بر می دارید آن ها احساس می کنند که طلا را به آن ها بخشیده اید!

و مدتی طول خواهد کشید تا بفهمند که سکه ی طلا هم از اول مال خودشان بوده است .

و این زمان به اندازه ی آگاهی و درک مردم می تواند کوتاه شود.

هرچه مردم نا آگاه تر بمانند زمان درک این نکته که ثروت خودشان به خودشان هدیه شده طولانی تر خواهد بود.

در واقع ملانصرالدین با درک میزان جهل مردم به شیوه ی خود، فرصت دریافت پول را بدست می آورد..

«اگر بتوانی ضعف های مردم را بفهمی می توانی سر آن ها کلاه بگذاری ! و آن ها هم مدتی لذت خواهند برد! » 

داستان ملانصرالدین و سکه نقره


๑۩๑ سید مهدی رضوی:09381954355 ๑۩๑

نظرات شما عزیزان:

یوسف
ساعت13:56---24 مهر 1391
سلام-به وبلاگ من هم سر بزن شما در وبلاگم لینک شدید شما هم من رو لینک کنید
پاسخ:سلام همسنگر آدرس را درست درج نکردید


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


مـــــوضوعات مـــــرتبط: حکایات، بـایگانــــــی مـطالب زیبــــا، مطالب زیبا وخواندنی، داســــــتان هـــــا، داستانهای آموزنده، ،
بــــــــــرچـــسب‌هــا: داستان آموزنده, داستان, زندگی, ملا نصرالدین, سکه طلا, سکه نقره,
[ 24 / 7 / 1391 ] [ 17:0 ] [ سید مهدی رضوی ] [ ]
░▒ نظر یادت نره همسنگر گرامی، برای بهتر شدن سایت لطفا اینجا کلیک نمائید heiat110.lxb.ir ▒░
پایگــاه مداحـــــــــــی

بــــــسـم الله الـــــــرحــمن الـــــــرحــیـم شما جوانید قدر لحظات جوانی را بدانید هــرگز جـز بـرای رضـای خـدا کاری نکنید. {حــــــضـرت آیــت آلله امــام خـامنـــه ای} تـا کــــــــور شـود هــر آنکـــه نـتواند دیـــد بین مـــن و رهبــــــر عزیزم عهــدی سـت ســید عــــــــلی حســــینی خـامنـــه ای فـــــرمانده ی ارشد سـپاه مهـــدی سـت شــادی دل حـضــرت زهــرا(س) صـــلوات نــویسنده: ســـــیـد مـهــــدی رضـــوی
مـوضوعــــــــــات وب
امـــــــکانات وب